مطالبی هست که به نظر حقیر بد نیست در این وبلاگ قرار گیرد البته این مطالب در مورد شخصی است بسیار نازنین به عقیده من متاسفانه بعضی از آدم ها اورا برای به تصویر کشیدن ابتدا میگویند
پیرمردی است بسیار عصبی و بی ادب که این گفته در مورد ایشون صدق نمیکند البته من شاید در حدی نباشم که بخواهم در جای شخصی یا اشخاصی خاص نظر بدهم اما نظر من این است بد نیست که از چند برخوردی که باایشون داشتم چند خطی برای شما بنویسم
در ضمن من جوانی هستم که به موسیقی ایرانی علاقه زیادی دارم وخودم هم با ساز نی آشنایی دارم و گاه گاهی هم نی میزنم .
بار اول که به آنجا رفتم با استرس و ترس زیادی قدم بر میداشتم خدایا این بهمن رجبی که یکی از خوبیش و دیگری از اخلاق تندش میگوید چه رفتاری می تواند داشته باشد به رسم ادب یک شاخه گل برای ایشان بردم از پله ها که بالا میرفتم شور خاصی داشتم نمیدانم که این احساس از کجا می آمد اما با اضطراب زنگ را زدم جوانی جلو در به استقبال آمد و خلاصه با کمی تامل و خنده بر لب مرا به داخل دعوت کردو بعد از دیدن آقای رجبی و احوال پرسی من باایشون خودم را معرفی کردم او با کمال حوصله و خوشبرخوردی با من رفتار کرد البته این را بد نیست بگویم که ایشون بیست الی سی دقیقه راکم کم با من سخن میگفت تا اضطراب وترس از من دور شود با او کمی صحبت کردم و حرف هایی که در موردش میزدند گفتم ،گفت حالا حرفهای دوستان تا چه اندازه راجبع من صحت دارد من در فکر بودم که چرا بعضی از دوستان مخالف اینطور ایشون را به جوانانی که نمیشناسند معرفی میکنند ومن از ایشون درخواست اجازه کردم که آیا بعد از این هم میتوانم به پیش شما یایم که ایشون باز باخنده ای بر لب جواب مثبت داد و من هم وظیفه انسانی خود دانستم هرچند که زبانم از توصیف کوتاه است اما این مطالب را از زبان خودم بنویسم تا آن دسته از دوستانی که درمورد ایشون حرفهایی به دور از واقعیت شنیده اند ایشون را بهتر بشناسند.
میثم مهرافشان از شهر اراک 26/1/1388
|